از کتاب ها


از اونجایی که قراره دو هفته دیگه تقریبا بریم ایران و من هنوز یه عالمه کتاب نخونده داشتم، الان افتاده ام توی ماراتون کتاب خوندن!

کتاب سال سیل رو خوندم که زیاد دوسش نداشتم. اگه بخوام بهش نمره بدم، سه میدم از ده. ولی این سلیقه ی منه. مطمئنا خیلی ها کتاب رو خونده ان و دوسش داشته ان.

یه سری چیزاش برای من هیچ جوره به هم نمی چسبید. مثلا اتفاقای کتاب مال پنجاه سال پیشه، این وسط اینا یه دایناسور پیدا کرده ان، یه دایناسور زنده. و من هیچ جوره نمی تونستم بفهمم الان این دایناسوره قضیه اش چیه. هر چی هم سعی کردم، نتونستم دایناسور رو نماد چیزی بدونم و اینا.

رفتم ریویوهاشو هم توی گودریدز خوندم، یکی نوشته بود "این دایناسور چه سمی بود؟"

اصلا قضیه ولی ربطی به اون دایناسوره نداشت ها؛ قصه، قصه ی عشق و عاشقی یه نفر بود که یکیو دوست داشت و اون قرار بود با یکی دیگه ازدواج کنه.

و اتفاقا دقیقا به همین دلیل، من اصلا نفهمیدم اون دایناسوره چی بود که به صورت حاشیه وارد کتابش کرده بودن و اگه نبود، چه مشکلی پیش میومد؟

--

کتاب نامه رو خوندم که می تونم بهش پنج از ده بدم. متن کتاب خیییلی سلیس و روون و تمیز بود. من مریض بودم، اون روز کار نمی کردم و همه اش دراز بودم. نزدیک چهارصد صفحه بود، تو چند ساعت خوندمش و تمومش کردم. سبک نوشته اش خیلی کشش داشت و دوست داشتم که ادامه بدم و تمومش کنم. ولی محتواش بیشتر به درد تا بیست سال می خورد به نظرم. یه اتفاق عاشقانه بود که خیلی زیادی خوب پیش میرفت دیگه.

مثلا یکی از اون ور دنیا میومد این ور دنیا که فلان شخص رو پیدا کنه و کاملا اتفاقی دقیقا توی زمان درست، در مکان درست، به آدم درست برمی خورد و همه چی خوب پیش می رفت. یعنی؛ غیر از اینکه هپی اند بود، کلی هپی مسیر هم بود! هیچ وقت هیچ جاش هیچ مشکلی پیش نمیومد. همیشه یکی بود که به کسی که نیاز به کمک داره، کمک کنه.

--

کتاب در جنگل های سیبری رو خوندم که اصلا داستانی نبود. قضیه ی کسی بود که تصمیم گرفته بود یه مدتی بره تو جنگل و به دور از هیاهوی شهر زندگی کنه. توصیفاتش از جنگل بود توی این کتاب و حس و حالش و افکارش توی یه فضای آروم.

اینم برای من همون پنج اینا بود شاید نمره اش.

کلا تو سلیقه ی من نبود. اون تیکه ی افکارش و اینا رو دوست داشتم ولی خیلی کم بود. خیییلی توصیفاتش از جنگل و اینا بیشتر بود نسبت به بیان افکارش. اگر برعکس بود، من بیشتر دوسش میداشتم.

ولی خیلی کتاب آرومی بود و قشنگ آروم بودن فضاش رو میشد حس کرد.

--

کتاب خانه ی ما رو خوندم که بهش دو از ده میدم.

نمیدونم کتاب بد بود یا ترجمه اش ولی خوندنش سخت بود و کند پیش میرفت. کلا من سبکشو دوست نداشتم.

مثلا جنایی بود ولی خیلی چیزا قاطی بود. اصلا شبیه یه رومان جنایی نبود. قضیه از اونجا شروع میشد که خانمه می فهمید شوهرش خونه شونو فروخته.

آخرش قابل پیش بینی نبود -حداقل برای من- ولی اصلا توصیه اش نمیکنم.

نظرای آدمای دیگه رو هم که خوندم، خیلی ها خوششون نیومده بود. ولی نوشته برنده ی جایزه ی فلان. شاید اصل کتاب خوب بوده، ترجمه اش بد بوده. نمیدونم.