از کتاب ها


از اونجایی که قراره دو هفته دیگه تقریبا بریم ایران و من هنوز یه عالمه کتاب نخونده داشتم، الان افتاده ام توی ماراتون کتاب خوندن!

کتاب سال سیل رو خوندم که زیاد دوسش نداشتم. اگه بخوام بهش نمره بدم، سه میدم از ده. ولی این سلیقه ی منه. مطمئنا خیلی ها کتاب رو خونده ان و دوسش داشته ان.

یه سری چیزاش برای من هیچ جوره به هم نمی چسبید. مثلا اتفاقای کتاب مال پنجاه سال پیشه، این وسط اینا یه دایناسور پیدا کرده ان، یه دایناسور زنده. و من هیچ جوره نمی تونستم بفهمم الان این دایناسوره قضیه اش چیه. هر چی هم سعی کردم، نتونستم دایناسور رو نماد چیزی بدونم و اینا.

رفتم ریویوهاشو هم توی گودریدز خوندم، یکی نوشته بود "این دایناسور چه سمی بود؟"

اصلا قضیه ولی ربطی به اون دایناسوره نداشت ها؛ قصه، قصه ی عشق و عاشقی یه نفر بود که یکیو دوست داشت و اون قرار بود با یکی دیگه ازدواج کنه.

و اتفاقا دقیقا به همین دلیل، من اصلا نفهمیدم اون دایناسوره چی بود که به صورت حاشیه وارد کتابش کرده بودن و اگه نبود، چه مشکلی پیش میومد؟

--

کتاب نامه رو خوندم که می تونم بهش پنج از ده بدم. متن کتاب خیییلی سلیس و روون و تمیز بود. من مریض بودم، اون روز کار نمی کردم و همه اش دراز بودم. نزدیک چهارصد صفحه بود، تو چند ساعت خوندمش و تمومش کردم. سبک نوشته اش خیلی کشش داشت و دوست داشتم که ادامه بدم و تمومش کنم. ولی محتواش بیشتر به درد تا بیست سال می خورد به نظرم. یه اتفاق عاشقانه بود که خیلی زیادی خوب پیش میرفت دیگه.

مثلا یکی از اون ور دنیا میومد این ور دنیا که فلان شخص رو پیدا کنه و کاملا اتفاقی دقیقا توی زمان درست، در مکان درست، به آدم درست برمی خورد و همه چی خوب پیش می رفت. یعنی؛ غیر از اینکه هپی اند بود، کلی هپی مسیر هم بود! هیچ وقت هیچ جاش هیچ مشکلی پیش نمیومد. همیشه یکی بود که به کسی که نیاز به کمک داره، کمک کنه.

--

کتاب در جنگل های سیبری رو خوندم که اصلا داستانی نبود. قضیه ی کسی بود که تصمیم گرفته بود یه مدتی بره تو جنگل و به دور از هیاهوی شهر زندگی کنه. توصیفاتش از جنگل بود توی این کتاب و حس و حالش و افکارش توی یه فضای آروم.

اینم برای من همون پنج اینا بود شاید نمره اش.

کلا تو سلیقه ی من نبود. اون تیکه ی افکارش و اینا رو دوست داشتم ولی خیلی کم بود. خیییلی توصیفاتش از جنگل و اینا بیشتر بود نسبت به بیان افکارش. اگر برعکس بود، من بیشتر دوسش میداشتم.

ولی خیلی کتاب آرومی بود و قشنگ آروم بودن فضاش رو میشد حس کرد.

--

کتاب خانه ی ما رو خوندم که بهش دو از ده میدم.

نمیدونم کتاب بد بود یا ترجمه اش ولی خوندنش سخت بود و کند پیش میرفت. کلا من سبکشو دوست نداشتم.

مثلا جنایی بود ولی خیلی چیزا قاطی بود. اصلا شبیه یه رومان جنایی نبود. قضیه از اونجا شروع میشد که خانمه می فهمید شوهرش خونه شونو فروخته.

آخرش قابل پیش بینی نبود -حداقل برای من- ولی اصلا توصیه اش نمیکنم.

نظرای آدمای دیگه رو هم که خوندم، خیلی ها خوششون نیومده بود. ولی نوشته برنده ی جایزه ی فلان. شاید اصل کتاب خوب بوده، ترجمه اش بد بوده. نمیدونم.

نظرات 52 + ارسال نظر
گندم سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1402 ساعت 18:41 http://40week.blogfa.com

سلام معمولی جان کجایی آخه ؟
الان متوجه کامنت ها شدم و امیدوارم مشکلت تا حالا کم رنگ تر شده باشه . حیفه ننویسی باش از خودت نمی خوای بگی و روزمره هات نگو ولی می تونی از دیده ها و شنیده ها بگی کمتر بنویس هر وقت حال داشتی بنویس ولی بنویس .
اگه ننویسی مثل من نوشتن از دستت در میره

سلام عزیزم،
هستم. میام می نویسم.
بهتریم الان، خدا رو شکر.

ناشناس دوشنبه 4 اردیبهشت 1402 ساعت 15:07

سلام خانم معمولی
بابت مساله استرس زا که برای شما پیش آمده بسیار نگران شدم. امیدوارم مساله شما ختم به خیر بشه و مثل قبل به روال عادی برگردید. شما بسیار بزرگوارید و در حق من لطف داشتید. همواره سپاسگذار لطف شما بابت راهنمایی‌های گرانبهایتان هستم. با آرزوی بهترین‌ها برای شما و خانواده محترمتان.

سلام،
ممنونم از لطفا شما و همه ی دوستان. بهترین به لطف خدا. امیدوارم شمام هر جا هستین خوب و خوش باشین.

رویا جمعه 1 اردیبهشت 1402 ساعت 09:36

سلام عزیزم.بلخشیدا.وای بهترنبودبرا احترام به خوانندگان وبلاگت بیا چهار خط بنویسی که فعلا نیستی و...چون شما ۴۹ تا نظر رو جواب دادی و نوشتی بعد میگی امیدوارم باز بیام بنویسم.خوب این خودش میشد در قالب خیلی کمتر حتی ۴خط بگی نیستی شاید کسی اصلا حواسش نباشه تو کامنتا میشه سراغتو گرفت .انشاالله زودتر مشکلت حل بشه

سلام عزیزم،
دوست ندارم هیچ پستی برای این اتفاقا بذارم، حتی در حد دو خط.
دوست دارم تموم بشه، بعد بیام از شادی ها بنویسم.
ببخشید اگه ناراحتتون کرده ام.

دختری بنام اُمید! پنج‌شنبه 31 فروردین 1402 ساعت 16:52

سلام
فقط خواستم بگم همچنان برای حل مشکلتون دعا میکنم و امیدوارم بزودی از حال خوبتون بنویسید :)

سلام عزیزم،
مرسی عزیزم واقعا. ممنونم :-*.
خودمم امیدوارم همه چی زود دوباره بیفته رو روال و بیام بنویسم.

سمیه پنج‌شنبه 31 فروردین 1402 ساعت 07:50

سلام سلام وقتتون بخیر هر چند وقت یه بار سر می زدم می دیدم وبلاگ به روز نکردین می گفتم ای بابا سفرشون چقد طولانی شد که الان دیدم تو کامنت ها نوشین شاید دیگه ننویسین خیلی ناراحت شدم امیدوارم نظرتون عوض بشه باز نوشته هاتونو بخونیم

سلام عزیزم،
ممنونم از لطفت. سعی میکنم برگردم ولی هنوز اون قدری حس و حالشو ندارم.

کهکشانی سه‌شنبه 22 فروردین 1402 ساعت 17:08

مهمترین چیز یادم رفت
لطفا حرف از رفتن ‌و ننوشتن نزنید
طبیعی بخواید یه مدت نباشید ، ما هم درک می کنیم
برید دو ماه استراحت کنید اماااا برگردید

سعی می‌کنم برگردم ولی نمیدونم چی میشه عزیزم.
امیدوارم درست بشه.

کهکشانی سه‌شنبه 22 فروردین 1402 ساعت 17:05

اینقدر نبودید نمی دونم راجع به چی بگم
اول از همه عیدتون مبارک
و امیدوارم ایران خوش گذشته باشه
بعدم به حق این شبای عزیز گره از کارتون باز شه و مشکلتون رفع شه
لایق باشم حتما دعاگوتون خواهم بود و محتاجم به دعا

سلام عزیزم،
ممنونم. سال توی شمام مبارک باشه.
ایرانم خوب بود، خدا رو شکر.
ممنونم عزیزم از دعای خوبت. ما هم دعاگوتون هستیم، در عین اینکه خودمون محتاجیم به دعا.

مرضیه دوشنبه 21 فروردین 1402 ساعت 22:41

خدا نکنه عزیزم



الهی که یک عمر با عزت و سلامت در کنار خانواده زندگی کنین و همچنان پابرجا باشین



و ما هم دعاگو هستیم


در ضمن من از ایران هستم ولی پرچم دیگه ای جلو اسمم حک شده

مرسی عزیزم، امیدوارم شمام همیشه در کنار خانواده تون شاد باشین.
این دفعه پرچمتم ایرانه :).

محبوب حبیب دوشنبه 21 فروردین 1402 ساعت 09:01

سلام معمولی جان

امیدوارم به حق این شب های قدر، مشکل ات به نحو خوبی حل بشه و خدا به خودتون و خانواده تون سلامتی عطا کنه.

سلام عزیزم،
مرسی عزیزم. محتاجیم به دعای خیرتون. امیدوارم شمام زندگیتون همیشه پر از شادی و بی مشکل باشه.
--
دوستایی که کامنت خصوصی داده بودین، از شما هم، از همه تون ممنونم. زندگیاتون پر از شادی و نیکی.

مرضیه یکشنبه 20 فروردین 1402 ساعت 10:38

سلام معمولی جان


اولا سال نو مبارک .,
دوما چشمتون روشن که خانواده تون رو ملاقات کردین .,
سوما ایا موفق شدین برین زیارت امام رضا ؟

امیدوارم مشکلتون مشکل جسمی و خدای نکرده بیماری نباشه , غیر از این هر چی که هست بسپار دست خدا , ما هم براتون دعا میکنیم ,



ولی در هر صورت ممنون که حداقل کامنتها رو بی جواب نمیزاری و برای خواننده هات احترام قائلی دختر خوب

سلام عزیزم،
ممنونم. سال نوی شمام مبارک باشه.
مرسی.
آره عزیزم، دو سه باری رفتیم حرم با مامانم.
ممنونم عزیزم از دعای خیرت.
امیدوارم زندگی برای شما هم پر از خیر و خوشی باشه.
خواهش می کنم. می ترسم جواب ندم، فکر کنین مرده ام!

سمانه جمعه 18 فروردین 1402 ساعت 20:57 http://daqqolbab.blogfa.com

سلام معمولی جان،
خیلی ممنونم که وبلاگ گرد و خاک گرفته من رو فراموش نکردی و خیلی محبت داری.
وقتی توی کامنتها خوندم روزهای خوبی رو نمیگذرونی ناراحت و نگرانت شدم. بدون که دعای خیر خیلی ها با شماست.

سلام عزیزم،
مرسی، واقعا مرسی. خوشحالم که دوستای خوبی اینجا دارم.

AE جمعه 18 فروردین 1402 ساعت 11:07

خداروشکر که به سلامت برگشتید
نگران بودم خدای نکرده اجازه خروج با پسرتون نداشته باشید وقتی تنها هستید.

یه موقع‌هایی استرس‌بالا به خاطر کارهای بزرگیه که آدم تو زندگی انجام میده ولی وقتی که بگذره کلی از کاری که کرده لذت می‌بره
ان شاءالله نتیجه استرس‌های این روز شما هم پر از برکت و خوشحالی باشه براتون.

تعطیلات خوبی رو براتون آرزو می‌کنم. ان شاءالله تو این ایام کمی شرایط روحی‌تون بهتر بشه

سلامت باشین. ممنونم.
خدا رو شکر، مشکلی نبود توی رفت و برگشتمون.
امیدوارم همین طوری باشه که شما میگین.
مرسی، امیدوارم سال جدید برای شمام پر از خیر و خوشی باشه.

خانم مهندس جمعه 18 فروردین 1402 ساعت 04:00 https://msengineer.blogsky.com/

سلام دختر معمولی عزیز
سال نو مبارک
دو هفته ایی پیش خانواده ام بودم و خیلی سرم توی گوشی نبود و خیلی هم حال و حوصله خوندن و نوشتن نداشتم
وب لاگ شما رو هم که چک میکردم گفتم شاید شبیه من حال نوشتن ندارین
ولی دیدم بی حوصلگی شما عمیق تر از این حرف هاست
باخودم فکر کردم شاید مربوط به ساخت و ساز خونه اتون باشه
هر چی که هست عمیقا از خدا میخوام به قلب پاکتون نگاه کنه و گره از کار مشکلاتتون باز کنه
خیلی غمگینه که شما ننویسینین
میدونم خیلی از خواننده های وب لاگتون مثل من خیلی خیلی دوستتون دارن .
دلم واستون تنگ شده

سلام عزیزم،
مرسی، سال نوی شمام مبارک باشه.
ممنونم عزیزم از مهربونیت و دعای خوبت .
هم شما و هم بقیه ی دوستان، خیلی لطف دارین به من. واقعا ممنونم ازتون.
امیدوارم همه چی زودتر درست بشه و منم دوباره بیام بنویسم.

مریم پنج‌شنبه 17 فروردین 1402 ساعت 10:10

سلام منم عین بقیه هی سرزدم و دیدم نیستین یهو چشم خورد به کامنتای این پست.امیدوارم هر چه زودتر مشکاتون حل بشه و برامون بنویسین

سلام عزیزم،
مرسی از لطفت.
منم امیدوارم این طوری بشه.

لیلی چهارشنبه 16 فروردین 1402 ساعت 00:16 http://Leiligermany.blogsky.com

از وقتی تو کامنت ها خوندم روزهای سختی می گذروندی خیلی به فکرتم. تو این سال ها که می خواندم ت قسمتی از سختی ها و شیرینی های زندگی تون رو نوشتی.
به همه اتفاقات بدی که می تونه رخ بده فکر کردم و دعا کردم بتونید با کمترین آسیب ازش عبور کنید

ممنونم عزیزم از مهربونیت و دعاهای خیرت.
خوشحالم که دوستای خوبی دارم اینجا.

نفس سه‌شنبه 15 فروردین 1402 ساعت 01:04

سلام عزیزدلم
خوبین
بهترشدین. من چندهفته ای گوشی نداشتم و درگیر کارشدم نتونستم بهتون سربزنم.
کاش بهترشده باشین وایران خوش گذشته باشه.
انشالهباردار باشید و به لطف خدا به سلامتی و به دور از دغدغه فارغ بشین

سلام عزیزم،
مرسی. نه والا، از اون خبرا نیست.
ولی استرس و شرایط هنوز همونه که بود و راستش فکر میکنم تا یه سال دیگه هم کم و بیش همین باشه.

AE سه‌شنبه 15 فروردین 1402 ساعت 00:18

سلام!

میشه لطفا حداقل بهمون خبر بدین که ان‌شاءالله به سلامتید برگشتید آلمان یا نه؟
من واقعا این مدت وقتی سرم به کاری مشغول نبود همه‌اش به یادتون بودم و نگران ازین که شرایط‌تون چطوره.
اگر پیامی نمی‌دم برای اینه‌که نمی‌خوام برم رو اعصاب‌تون وگرنه دائم تو فکرم هستید.

صمیمانه براتون آرزو می‌کنم که ان‌شاءالله گره از کارتون باز بشه. اگر کمکی از دست من برمی‌اومد دریغ نکنید که بهم بگید.
آدرس ایمیل من رو هم که دارید ، اگر کاری بود با کمال میل حتما بهم بنویسید.

با احترام فراوان

سلام،
ممنونم از محبتتون.
دیروز عصر رسیدیم خونه. زندگی عادیمون در جریانه. ولی خب استرسمونم بالاست.
ممنونم از لطفتون. حتما اگه به کمکتون احتیاج داشته باشم، خبرتون میکنم‌. مرسی.

لیلی دوشنبه 14 فروردین 1402 ساعت 00:22 http://Leiligermany.blogsky.com

من هر روز می اومدم چک می کردم که نوشتین یا نه و امشب از کامنتها متوجه شدم که شرایط تون مناسب نیست.
ان شالله که به لطف خدایی که رحمتش شامل همه مون شده مشکل تون حل بشه و سلامتی و شادی مهمون دلتون و خونه تون باشه.
منم روزهای سختی رو دارم ولی امید دارم که زندگی در جریان ش بالا و پایین داره و هر فرازی فرودی در پی دارد
من منتظر دیدن خبر خوب و غلبه بر سختی ها هستم

مرسی عزیزم. امیدوارم همه چی زود درست بشه.

پری شنبه 12 فروردین 1402 ساعت 21:12

معمولی عزیز ،
تمام این مدت به وبلاگتون سر میزدم بلکه خبری از شما بگیرم.
متوجه شدم روزهای سختی رو میگذرونید از صمیم قلب براتون ارزو میکنم اتفاقات خوبی براتون بیافته و مشکلات حل بشن و دلتون شاد بشه.

سلام،
مرسی عزیزم.
امیدوارم شبا و روزای همه آروم باشه.

همه چی عالیه چهارشنبه 9 فروردین 1402 ساعت 23:10

البته من درک می کنم دیگه نخواهید بنویسید چون برای خودم بارها پیش اومده ، که بخوام به نوشتن ادامه بدهم اما اون نیرو محرکه قبل رو ندارم اما اینکه شرایط تون گفتید خوب نیست من رو شخصا نگران کرد ...

خیر پیش بیاد براتون

مرسی عزیزم از دعای خیرت. امیدوارم زندگی خودتم پر از خیر و برکت باشه.

همه چی عالیه چهارشنبه 9 فروردین 1402 ساعت 23:07

سلام معمولی جان...سال نو مبارک
امیدوارم در حال حاضر شرایط تون خوب بوده باشه و هر چی بوده گذرا رد شده باشه..
نگران شدم با توجه به روحیات خوب شما که مسایل رو خوب هندل می کردید!!!
از صمیم قلب می‌خوام به خیر بگذره و به شرایط عالی برگردید
اگر مقدور بود یه کوچولو از خودتون اطلاع بدهید با آرزوی خیر و شادی و آرامش برای شما و خانواده محترم

سلام عزیزم،
مرسی. سال نوی شمام مبارک باشه.
راستش، همه چی انوز مثل قبله. زندگی میکنیم، سر کار میریم، حرف میزنیم، میخندیم، ولی کل زندگیمونم رو کلی استرس بنا شده.

فرزانه چهارشنبه 9 فروردین 1402 ساعت 15:59

ای بابا
دختر معمولی من دیدم پست نمیذاری گفتم حتما هنوز ایرانه و وقت نشده براش ...
ایشالله همه چی بهتر و بهترتر بشه...

مرسی عزیزم، ان شاالله برا همه همه چی بهتر بشه.

شینسه چهارشنبه 9 فروردین 1402 ساعت 12:23

سلام خانم معمولی جان، خیلی ناراحت شدم از این که شرایط سختی رو میگذرونید و دعا میکنم همه چی براتون به خیر و خوبی برسه ودوباره به روزای خوب برسین .

سلام عزیزم،
مرسی واقعا. محتاج دعای خیرتون هستیم.

مهسا چهارشنبه 9 فروردین 1402 ساعت 09:43

سلام عزیزم، ناراحت شدم فهمیدم روزگار سختی رو میگذرونی. امیدوارم مشکلتون هر چه زودتر به خوبی و خوشی برطرف بشه.

سلامدعزیزم،
مرسی.
امیدوارم واسه شمام زندگی همیشه پر از شادی باشه.

افسانه سه‌شنبه 8 فروردین 1402 ساعت 15:46

سلام خانم معمولی. سال نو مبارک. امیدوارم مشکلتون برطرف شده باشه و بتونین دوباره اینجا بنویسین.

سلام عزیزم،
ممنونم از محبتت. فعلا که تو همون وضعیتیم. امیدوارم زودتر درست بشه.

کامشین سه‌شنبه 8 فروردین 1402 ساعت 00:30

معمولی جان
از خواندن کامنت ها دریافت ناخوشایندی داشتم. امیدوارم که مشکل هر چه هست تحت مدیریتت در بیاد و بتوانی که بر شرایط سخت غلبه کنی. اگر نوشتن حالت را خوب می کنه حتما برگرد و بنویس. اگر فکر می کنی عنوان کردن مسئله ای که پیش آمده مشکلی را حل نمی کنه، ما هم به پای شما صبر می کنیم تا وقت مناسب برای گفتن و نوشتن برسه. در هر صورت خودت را تنها مقید به صلاحدید خودت بدان.
ما تازه علاوه بر صبر، دعا هم می کنیم که مسائل بگذرند و رو سیاهی شون به مغز مداد سیاه استدلر، جوهر سیاه پلیکان، و اسم دریای سیاه بمونه.
فقط این را هم بدون که خیلی نگرانت هستم.

ممنونم عزیزم.
محتاج دعاتون هستیم واقعا.
با آخر کامنتت خندیدم واقعا، مرسی :).
ممنونم از محبتت عزیزم واقعا‌.
ببخشید، حتی انقدر حس و حال نداشتم که پیام خصوصیتو جواب بدم. چند بار یادش افتادم ولی حتی ایمیلمو حس و حال باز کردن نداشتم.
به هر حال، مرسی از این همه لطفی که به من داری عزیزم.
امیدوارم زندگیت پر از شادی باشه.

شارمین دوشنبه 7 فروردین 1402 ساعت 14:57

سلام.
از ته قلبم آرزو می‌کنم مشکلت به بهترین نحو ممکن حل بشه و دوباره برگردی به روزهای خوب

سلام عزیزم،
ممنونم. مرسی.
امیدوارم زندگیت همیشه پر از شادی باشه.

مریم.ش دوشنبه 7 فروردین 1402 ساعت 05:02

نمی دونم چی ناراحتت کرده یا چرا شرایط سختی داری، اما امیدوارم که زودتر به خیر و خوشی ختم بشه.

مرسی عزیزم. امیدوارم برای شمام همیشه خیر و خوشی باشه.

دوست یکشنبه 6 فروردین 1402 ساعت 11:56

خانم معمولی عزیز، امیدوارم که حالتون به زودی خوب بشه و وبلاگتون رو زنده نگه دارید. من ایمان دارم که این سختی هم میگذره، شما یکی از قوی ترین و خوش قلب ترین آدمهایی هستید که من در زندگیم دیدم. به خودتون ایمان داشته باشید که هر چقدر سخت، از پسش برمی‌آید. با شناختی که از شما دارم میدونم که اتفاق خیلی بدی افتاده، ولی با همون شناخت میگم شما از پیش برمیاید

سلام،
ممنونم.
شما خیلی لطف دارین. من واقعا این قدر که شما منو خوب می بینین، خوب نیستم. خوبی از خودتونه.
امیدوارم این طوری باشه و همه چی خوب پیش بره.

نیوشا شنبه 5 فروردین 1402 ساعت 08:33

سلام
از کامنت ها متوجه شدم حالتون خوب نیست...این مدت من همش به وبلاگتون سر میزدم و میدیدم پست جدید نذاشتید ناراحت میشدم...
واقعا ناراحت شدم الان متوجه شدم حالتون خوب نیست....انشالله حالتون بهتر بشه

سلام،
ممنونم عزیزم. مرسی.
امیدوارم حال دل شما خوب باشه.

معصومه شنبه 5 فروردین 1402 ساعت 00:58

سلام

احتمالا الان شرایط مناسبی برای این درخواست نیست .
میخواستم بدونم شما میتونی در این زمینه کمک کنی تا یه همچین کاری رو شروع کنیم؟
من یکمی سرچ کردم و دیدم یه سری چت بات فارسی وجود داره. ولی نمیدونم واقعا چقدر کارهاشون حرفه ای هست .
دوست دارم اگه کاری رو انجام میدم درست پیش بره و تو انجام این کار نیاز به راهنمایی و مشاوره دارم.
آیا شما اصلا پروژه از ایران میگیری به عنوان مشاور؟
اگر دوست داشتی بصورت خصوصی جواب بده.

سلام عزیزم،
من تو زمینه ی فارسی و با بات های فارسی هیچ وقت کار نکرده ام ولی تا هر جا بلد باشم راهنماییتون میکنم. راجع به روند کلی کار، طراحی بات و ... هر چی بلد باشم میگم عزیزم.

Javaad شنبه 5 فروردین 1402 ساعت 00:57

سلام خیلی ناراحت شدم از اینکه تو شرایط سختی هستید کاش اگر کاری از ما برمیاد بهمون بگید امیدوارم هرچه سریعتر همه چیز به روال سابق برگرده به امید اینکه دوباره بنویسید و امیدوارم مشکل پیش اومده ربطی به وبلاگ نداشته باشه

سلام،
ممنونم از لطفتون. راستش الان از خودمون که کاری برنمیاد. فقط باید صبر کنیم. ولی محتاج دعای شما هستیم.
نه، ربطی به وبلاگ نداره. دوستای وبلاگی همیشه خوب و مهربون بوده ان و به ما لطف داشته ان. من از اینجا کلی خاطره ی خوب دارم.

مامان فرشته های شیطون شنبه 5 فروردین 1402 ساعت 00:05

سلام دخترمعمولی من روزی چند بار سر زدم اخه سابقه نداست اینقدر بی خبر بمونیم نگران شده بودم امشب تو کامنتها دیدم الهی هر چه زودتر حال دلتون خوب بشه وبه روال عادی زندگی برگردید

سلام عزیزم،
ممنونم. امیدوارم همه چی زود درست بشه.

نازنین جمعه 4 فروردین 1402 ساعت 21:54

سلام دختر معمولی عزیز :)
سال نوتون مبارک.
متاسف و ناراحت شدم از این که دیدم توی کامنت ها نوشتی روزای بد و سختی رو میگذرونین، امیدوارم هر مشکلی که هست حل بشه و خیلی زود همه چی روی روال بیفته.
شما خیلی وقتا به مو رسیده مشکلاتتون و بازم پاره نشده :) ایشالا این بار هم همین جوری باشه و به زودی با حال خوب برگردی.

سلام عزیزم،
مرسی. سال نوی شمام مبارک باشه.
امیدوارم عزیزم. مرسی از دعای خوبت. روزای پر استرسیه برامون. امیدوارم زودتر به خوبی تموم بشه.

AE جمعه 4 فروردین 1402 ساعت 17:56

سلام
من خیلی از این که خوندم روزهای سختی رو دارید می‌گذرونید ناراحت شدم.

امیدوارم هر چه زودتر شرایط براتون بهتر بشه.
از صمیم قلب براتون بهترین ها رو آرزو می‌کنم

سلام،
ممنونم از محبتتون.
محتاج دعای خیرتون هستیم، بسیار.

معصومه جمعه 4 فروردین 1402 ساعت 16:45

سلام

ممنون از جوابتون.
الان از کامنتها متوجه شدم که مشکلی پیش اومده. امیدوارم که خیلی زود حال دلتون بهتر بشه به لطف خدا.

سلام عزیزم،
خواهش میکنم. امیدوارم تونسته باشم کمک اندکی کرده باشم.
مرسی از محبتت.
اگه بازم سوالی داشتی، حتما بپرس.

دختری بنام اُمید! جمعه 4 فروردین 1402 ساعت 14:11

سلام
سال نوتون مبارک، ان شالله سال خوبی باشه براتون.
نمیدونم چه اتفاقی افتاده فقط از کامنت ها متوجه شدم که روزهای خوبی رو نمیگذرونید، ان شالله هر مشکلی هست به زودی زود حل بشه.
شما همیشه تو روزهای خوب و بد نوشتید و این جریان همیشه ادامه داشته، امیدوارم بزودی زود حالتون انقدر خوب باشه که دوباره با همون حال و حوصله همیشگی بنویسید :)

سلام عزیزم،
سال نوی شمام مبارک باشه.
مرسی، ان شاءالله با دعای شما دوستان :).

فاطمه جمعه 4 فروردین 1402 ساعت 14:06

معمولی جان به کاربر جوااد گفتید ممکنه خداحافظی کنید، لطفاً دیگه به این موضوع هیچ وقت فکر نکنید. با تچکر

مرسی عزیزم که انقدر به من لطف و محبت دارین.
امیدوارم حالم دوباره اون قدری خوب بشه که بیام بنویسم. ولی الان واقعا نمی تونم قول بدم.

فاطمه پنج‌شنبه 3 فروردین 1402 ساعت 18:20

سلام
خوش اومدید به وطن
سال نو و ماه رمضون مبارک باشه
من همیشه میگم در رابطه با زیارت وداع امام رضا حتی اگه بعد از اون هم میمیریم و آخرین زیارتمون میشه، انشاالله امام اون دنیا بیان جلومون. و خوب این دعا به نفع ماست، اگه تو این دنیا بودیم که دوباره بیایم زیارت اگه نه هم که امام اون دنیا بیان جلومون

سلام عزیزم،
ممنونم.
سال نو و عید و ماه رمضون شما هم مبارک باشه.
امیدوارم که سال خوبی رو شروع کرده باشین و تا آخرش هم براتون پر از سلامتی و مهربونی باشه.
و امیدوارم همه مون عاقبت به خیر بشیم، هم تو این دنیا، هم بعدش :).

Javaad پنج‌شنبه 3 فروردین 1402 ساعت 10:57

سلام معمولی خانم سال نو مبارک امیدوارم سال خوبی باشه براتون و برید خونه خودتون به سلامتی اگر مشهد هستید هم التماس دعا امیدوارم خوش بگذره کتار خانواده کاش زودتر بیاید بنویسید من هی مبام اینجا خبری نیست

سلام،
ممنونم. سال نوی شما هم مبارک باشه. دعا کردیم همه دوستان وبلاگی و غیر وبلاگی رو. ولی خودمونم خیلی به دعا محتاجیم.
ممنونم از محبتتون. ولی راستش الان اصلا روزای خوبی رو نمیگذرونیم و اصلا حس و حال نوشتن ندارم متاسفانه. نمیدونم هم تا کی نمی نویسم. شاید تا یکی دو ماه دیگه، شاید تا همیشه، نمیدونم واقعا.
نه میتونم بیام پست خداحافظی بذارم، نه می تونم بنویسم.
خلاصه، محتاجیم به دعای شما.

معصومه پنج‌شنبه 3 فروردین 1402 ساعت 10:51

خیلی ممنون. توضیحاتتون خیلی خوب بود.
من یه سرچ کوتاه کردم و دیدم خیلی از این ربات ها در بستر واتساپ، تلگرام و فیس بوک جواب مشتری ها رو میده. که خوب منطقی هست. چون مشتری از این مسیر با شرکت ها ارتباط برقرار میکنه.
ولی توی ایران همه اینها فیلتر هست.
حالا بنظر شما این ربات ها در بستر وب کارایی داره؟
من سرچ سفارش برات انجام دادم و خیلی شرکت در زمینه ربات تلگرام دیدم. بنظرتون اینکه یه ربات در تلگرام ایجاد کنیم به ایجاد یه ربات در بستر دیگه کمک میکنه از لحاظ اینکه استراتژی سوال و جواب ها رو در بیاریم؟

خواهش می کنم عزیزم.
من راجع به بازار ایران که نمی تونم بگم ولی توی آلمان اتفاقا خیلی هم کاربرد داره.
یعنی طرف میاد چت می کنه با چت بت که من فلان محصول رو می خوام و قیمتش چقدره و چت بت بهش مشاوره میده، در نهایت میگه میخوای الان قرارداد ببندی؟ طرف میگه بله و کلیک می کنه روی خرید و تمام مراحل به صورت اتوماتیک انجام میشه.
مثلا ما برای یکی از بت هامون که فکرشو هم نمی کردن همکارامون، همین جوری گفته بودن بیایم آپشن خرید اینترنتی رو بذاریم همون جا و در عرض یکی دو ماه بیشتر از 40 هزار یورو با همون چت بت فروخته بودن. در حالی که این دکمه ی خرید رو کاملا به عنوان یه چیز فانتزی بهش اضافه کرده بودن.
بستگی به شرایط داره ولی. چت بت ها بیشتر برای جایی کاربرد دارن که کاربر اگه زنگ بزنه، زیاد باید توی صف انتظار باشه یا مثلا ساعت کاری تلفنیشون کمه و کاربر راحت نمی تونه دسترسی پیدا کنه به کارمندا یا مثلا آپشن های دیگه - مثل پستی و حضوری و ... - هزینه بر هست یا زیاد طول می کشه.
داشتن یه ربات توی تلگرام یا وب یا جای دیگه خیلی فرقی نمی کنه. یه کمی پیاده سازیش متفاوته و زبون برنامه نویسیش. اما مهم اینه که شما همون الگوریتم رو و جواب ها رو و روند کار رو بتونین پیاده کنین.

معصومه سه‌شنبه 1 فروردین 1402 ساعت 08:26

سلام
سال نو مبارک

یه سوال داشتم در مورد bot ها
ما یه شرکت فروش ماشین های باغبانی داریم‌ و فروش b2b داریم . و خب روش فروشمون به صورت سنتی بوده. یعنی مثلا نماینده ها تماس میگیرن و سفارش رو تلفنی اعلام میکنن‌ . بر اساس رده مشتری یه سری تخفیف ها اعمال میشه براشون، نحوه پرداخت مشتری هم متفاوت هست.
چون شرایط فروش و تخفیف ها متفاوت بوده، خیلی روی فروش از طریق سایت کار نکردیم.
ولی این روزها که خبر chatgpt رو میشنوم، با خودم میگم چقدر ما از دنیا عقب هستیم و این نحوه فروش رو شاید بتونیم به راحتی با استفاده از bot ها داشته باشیم.

حالا سوالم این هست که برای همچین کاری چقدر بودجه لازمه. یه سری بات های پیش ساخته وجود داره، چقدر قابل کار کردن هستن در ایران. و اینکه کلا یه مقدار توضیح و راهنمایی میخواستم.

سلام عزیزم،
مرسی. سال نوی شما هم مبارک باشه.
در مورد چت بت ها، خب اول اینو بگم که چت بت به تنهایی کار نمی کنه و شما باید حداقل نفر رو به عنوان پشتیبانش در نظر بگیرین. یعنی حداقل هزینه اش، حقوق یه مهندس هست که چت بت رو راه بندازه. حالا بعد از یکی دو سال، احتمالا این چت بت به مرحله ای برسه که دیگه کار خیلی زیادی برای یه مهندس نداشته باشه و باگ هاش رفع شده باشه. ولی خب از اون ورم احتمالا هی چیزهای جدیدی رو می خواین اتومات کنین و باز کار تولید میشه برای اون آدم.
اما در مورد خود نرم افزارهاش، نرم افزاری که مستقیم بهش بگین یه کاری رو بکن و اون این کار رو انجام بده، وجود نداره. اما ابزارهایی هستن که کار رو ساده ترمی کنن.
مثلا شما می تونین طراحی کنین که اول چه سوالی پرسیده بشه؛ گزینه های جوابش چی باش؛، رو هر کدوم که طرف کلیک کرد چه اتفاقی بیفته و ... . و اینا اکثرشون با درگ و دراپ انجام میشن و برنامه نویسی مستقیم ندارن. اما خب یه جاهایی هم باید برنامه نویسی کنین برای حالت های خاص و کارهای پیشرفته تر. اما اینکه فکر کنین یه بات هست که برای شما مسئولیت خرید محصولاتتون رو به عهده میگیره و کافیه شما بهش اسم محصولاتتون رو بدین، درست نیست. یا حداقل من تا الان همچین ابزاری ندیده ام.
همون ابزارهایی هم که هستن، رایگان نیستن و باید بخریدشون. هزینه هاشونم یه عدد نیست که بهتون بگم مثلا 100 یورو در ماه. باید تماس بگیرین. بسته به نیاز شما بهتون قیمت میدن. مثلا شما باید تعیین کنین که میخواین داده ها تو سرور اونا ذخیره بشه یا خودتون سرور دارین؛ می خواین فیچر ترجمه رو داشته باشین یا نه؛ چند تا چت همزمان رو لازمه بتونین ساپورت کنین و خیلی چیزهای دیگه. بعد بر اساس خواسته های شما، اونا یه آفر میدن که فقط به درد شما می خوره. به درد شرکت دیگه ای هم نمی خوره.
من همین جوری سرچ کردم با کدوم ابزارها میشه رایگان چت بت درست کرد، مثلا اومد:
https://www.hubspot.com/
https://www.tidio.com/blog/ai-chatbot/
ولی واقعا نمی دونم اینا چقدر خوب یا بد کار می کنن.
نمی دونم جوابم کمکی کرد بهتون یا نه. ولی بازم اگر سوالی داشتین، بپرسین.

AE یکشنبه 28 اسفند 1401 ساعت 04:12

سلام،
خوشحال شدم وقتی خوندم خداروشکر به سلامتی رسیدید پیش خانواده:)
داشتم پست‌های قبلی تون رو می‌خوندم دیدم نوشته بودید این سفر ان شاءالله یه سر مشهد هم سفر می‌کنید ، اگر خیلی دیر نشده لطفا مشهد رفتید من رو از دعای خیرتون محروم نکنید
من یادمه سفر آخرم به مشهد قبل مهاجرت ( یکی دو هفته قبل از پروازم ) از جمله ی " اللهم لا تجعله اخر العهد من زیارتی
ابن نبیک" رد شدم چون تو قلبم معتقد بودم وقتی ان شاءالله می‌رم دیگه خانواده میان دیدنم نه من دیدنشون و هیچ جوره دلیلی برای اومدن دوباره ام به تهران وجود نداره و برای همین فکر کردم گفتن این جمله تو زیارت وداع معنایی نمیده!با این حال من از اون موقع تا حالا سه بار به تهران سفر کردم ولی دیگه فرصت نشده به مشهد برم. این سری حتی بلیط مشهد هم گرفته بودیم ولی تو شرایط سپتامبر/اکتبر که اینترنت قطع بود ترجیح دادم پیش خانواده بمونم اون موقع ؛ لطفا اگر هنوز از مشهد برنگشتید از طرف من بگید من صمیمانه از رد شدن از اون بخش زیارت وداع پشیمونم:))))

+ تو کامنت ها دیدم همه پیشنهاد دادن با پسرتون برید پارک آبی. ازونجا که قبلا گفته بودید همسرتون این سفر نیستن داشتم فکر می‌کردم شرایط جامعه چقدر متفاوت شده که پسرتون می‌تونه با شما بیاد پارک آبی. من یادمه اولین سفر هوایی‌ام ( از تهران به کیش اوایل سال ۸۰ ) تنهایی با مادرم بودم ، خواهران بازرسی قبل از عبور از گیت اجازه نمی‌دادن یه پسر ۴ ساله از گیت بانوان رد بشه، پدرم بنده خدا دوباره برگشت فرودگاه که من تو بازرسی فرودگاه گم نشم! تو کیش دیگه خواهرمون بزرگواری کرد با چندین لایه دست‌کش و کیسه فریزر و کلی غر منو بازرسی کرد. الان گویا شرایط طوری شده که پسر ۶ ، ۷ ساله تو مشهد می‌تونه با مادرش بره پارک آبی.

++ لطفا وقتی اونجا هستید خیلی مراقب خودتون و پسرتون باشید. ان شاءالله به سلامتی و دل خوش برگردید.

+++ پیشاپیش صمیمانه سال نو رو بهتون تبریک می‌گم. ان شاءالله که سالی پر از برکت و سلامتی و موفقیت برای شما و خانواده محترم‌تون باشه . مخصوصا برای پسرتون که قراره اولین تجربه ها رو تو مدرسه کسب کنه

+۴ بازم اندازه یه نامه کامنت نوشتم

سلام،
مرسی.
دعا کردیم شما رو اگه قابل باشیم ولی خودمون محتاجیم به دعا :).
:))). من به اون قسمت دعا که میرسم، همیشه یاد مردن میفتم و به این فکر میکنم که هیشکی نمیدونه کی میمیره و شاید واقعا این آخرین بار باشه.
ان شاالله که شمام براتون زود جور بشه و یه جوری که فکرشو نمیکنین، به هر جایی که دلتون میخواد مسافرت کنین و هرکسی که دوست دارین -چه خانواده، چه کس دیگه- رو زیارت کنین.
:))))، نه بابا، نمیتونست بیاد. منم وقتی رفتم ایران فهمیدم! با کس دیگه ای فرستادمش.
مرسی، شمام مراقب خودتون باشید.
مرسی، ممنونم. عید شمام مبارک باشه. امیدوارم سال جدید براتون پر از شادی، سلامتی و آرامش باشه.
بازم مرسی. من اتفاقا خوشحال میشم از کامنتای شما :)

سمانه شنبه 27 اسفند 1401 ساعت 19:48 http://daqqolbab.blogfa.com

سلام معمولی جان
رسیدنبخیر و سفرتون خوش بگذره
چقدر خوبه که اینقدر منظم هر سال به ایران سفر می کنید. من رفتم توی چهار سال خدا بخواد!
کاش نزدیک بودیم و کتابها رو ازت امانت می گرفتم.

سلام عزیزم،
مرسی :).
آره، ما تقریبا هر سال میریم. البته سال دیگه رو احتمالا استثنائا نتونیم بریم ولی امیدوارم همونم یه جوری جور بشه که بریم. آخه ما خانواده هامون نمیان. اونایی که نمیرن، اکثرا خانواده هاشون میان :). چهار سال واقعا خیلی زیاده. من دوست دارم زود به زودتر آدما رو ببینم :).
عزیزم، اگه میشد، حتما بهت میدادم .
--
راستی، چه حیف که دیگه نمی نویسی. چندین بار سر زده ام به وبلاگت، گفته ام شاید نظرش عوض شده باشه ولی هیچی ننوشته بودی. وقتی اینجا کامنت میذاری، واقعا خوشحال میشم :).

صبا دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت 08:18 http://gharetanhaei.blog.ir

سلام
احتمالا دیگه باید الان ایران باشید.
سفرتون به سلامت و خیلی خیلی خوش بگذره

سلام عزیزم،
آره عزیزم. وقتی پیام دادی، چند روزی بود که ایران بودم.
مرسی. امیدوارم به شمام عید و سال نو خیلی خوش بگذره :).

لیلی جمعه 12 اسفند 1401 ساعت 15:25 http://Leiligermany.blogsky.com

کتاب هایی که می خوانید بعد چیکارش می کنید؟ نگه می دارید؟کادو می دید؟ برمی گردانید ایران؟گزینه ی هیچکدام هم داریم

:)، نگهشون میداریم. کتابخونه مون هی داره بزرگ میشه، باید قفسه هاشو زیاد کنیم :).
من البته پیشنهاد دادم به همسر که بدیم به کسی یا ببریم ایران ولی همسر دوست داره کتابخونه داشته باشیم.
اگرم کسی بخواد از دوستامون، قرض میدیم البته بهشون. ولی خب زیاد پیش نمیاد :).
--
جواب پیام خصوصیتو بعدا مفصلا با ایمیل میدم ولی انقدرررر خوشحال شدم که نگو :-*.

از مهسا به سمیه چهارشنبه 10 اسفند 1401 ساعت 18:04

واااای کتاب "خانه ادریسیها" تو یک تابستون داغ زیر کولر تو خونه پدری، این کتاب از کتابخونه قرض گرفته بودم و میخوندم. اووووونقدر روم اثر گذاشت که بعد بیشتر از ١٠ سال! هنوزم داستانش تو ذهنمه و یک جاهایی تو زندگیم کمکم کرده سرنوشت افراد کتاب و بارها ازش حرف زدم بعنوان اموزشی البته

مرسی عزیزم که کمک کردی :).

سمیه سه‌شنبه 9 اسفند 1401 ساعت 10:46

سلام کتاب خانه ادریسی های غزاله علیزاده رو خوندین من از طاقچه دانلود کردم و اصلن خوب پیش نمی ره خواستم بببینم ادامه بدم یا همینطوریه

سلام عزیزم،
متاسفانه من نخوندمش، نمیتونم کمکی بکنم :(.

دختری بنام اُمید! دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت 20:53

چون نوشته بودید دو ماراتونی دارید کتاب میخونید، انگار به هنم القا شد متن رو تند تند بخونم، خیلی سریع پست رو خوندم

:))))، زیادم طولانی نبود متنم. فکر کنم حتی تو ماراتون نوشته بودمش. راجع به هر کتاب زیاد توضیح نداده بودم :D,

مریم.ش دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت 15:25

من اینم خوندم از سلینجر: «دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم» و منو تحت تاثیر قرار داد... شاید چون من عاشق داستان های بی سر و ته بی قهرمان از زندگی معمولی آدم ها و حتی تو هچل افتادنشون هستم ... یه چیزی مثل همون ناتور دشت... یا «شبانه ها»ی ایشی گورو.... یه کتاب دیگه هم از سلینجر خریدم هنوز نخوندم «این ساندویچ مایونز ندارد» ... چند تا کتاب دیگه هم داره سرچ کنی میاره برات...

باید اینا رو هم سرچ کنم، ببینم چین؛ شاید منم دوست داشتم :). مرسی از معرفیت :).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد