از کتاب ها


این تیکه ها مال کتاب آب نبات نارگیلی هست. کتابش حرف های فلسفی نداشت که بنویسم ، ولی این تیکه هاشو با این وجود دوست داشتم:


سعی کردم از قدرت بیانم استفاده کنم. یاد حرف های آقای جاجرمی خدابیامرز افتادم. اولین جمله ی آرامش بخش را که گفتم خانم شهریاری به حرفم فکر کرد؛ اینکه زندگی خیلی مهم تر از این موضوعات پیش پا افتاده است. چون کل اطلاعاتم در همین حد بود، دومین جمله ی آرامش بخش را از خودم درآوردم و گفتم: "ولی خا همین چیزای پیش پا افتاده زندگی رِ مسازن.".

--

(پسره تو رودرواسی رفته مجانی به بچه های یکی فیزیک درس بده ولی خودشم سواد چندانی نداره)

چون می ترسید جواب را بلد نباشم، دلم می خاست بگویم "کلاس مجانی سوال کردن نداره!" .

--

(داییه رفته خونه ی یکی دیگه که استراحت کنه)

- دایی، اگه قراره امشب بخوابی، پس چرا این همه فیلم آوردی؟

- یک چیزی هست به اسم آرامش. مسئله فقط خواب نیست؛ اینه که یک چند ساعتی به حال خودم باشم.

--

من با دیدن یک گیتار اسباب بازی در مغازه ی اسباب بازی فورشی آقای هوشمند به آقا جان گفتم دلم می خواهد با پول های عیدی گیتار واقعی بخرم و آقاجان با خنده گفت: " با پول عیدی هات فعلا گی بخر؛ بعدا تارش هم مخری." .

--

بالاخره هر چی عکس از صفحه های کتاب ها گرفته بودمو نوشتم. دیگه باید صبر کنین تا کتاب جدید بخونم و بیام چیزی بنویسم .


نظرات 4 + ارسال نظر
سمیه دوشنبه 23 خرداد 1401 ساعت 10:18

سلام سلام وای من سه تای قبلی رو خوندم منتظر بودم چهارمی هم بیاد پس به اسم آبنبات نارگیلی چاپ شده خیلی خوبن
ایشالله دست پسر کوچولوتونم زود خوب شه دیگه گفتم دوتا کامنت نزارم

علیک سلام عزیزم،
آره. این یکیشم خیلی خوب بود. امیدوارم ادامه دار باشه. ولی فکر کنم اگر بخواد بنویسه هم نهایتا یک یا دو کتاب دیگه بتونه بنویسه. چون طرف دهه پنجاهیه و الان تا دانشگاهشو نوشته. دیگه چیزی نمونده تا به زمان حال برسه .

دختری بنام اُمید! شنبه 21 خرداد 1401 ساعت 22:56

من اگه بتونم فقط چند دقیقه فکر نکنم، خوشحال میشم

.

دختری بنام اُمید! جمعه 20 خرداد 1401 ساعت 22:04

بعضی روزها که آدم دوست نداره فکر کنه، خوندن این کتاب ها خوبه ، دوست دارم بخونمشون

اگه فقط بعضی روزا دوست نداری فکر کنی، خیلی خوبه .

رعنا جمعه 20 خرداد 1401 ساعت 03:12

بامزه بودن
حتما می دونی که اینا یه سری کتابن... آبنبات دارچینی، هل دار، ...
منم خوشم اومد ازشون. برای تولد پسر خواهرم که جهارده سالشه خریدم و بهش کادو دادم، ولی اصلا نخوند... بچه های امروز سلیقه شون و سرگرمی هاشون خیلی با ما فرق داره

آره، من همه شونو خونده ام :).
ولی خب با درد بچه های امروزی نمیخوره. واقعا واسه همون بچه های دهه ی شصت و پنجاه میخوره که همذات پنداری میکنن با شخصیت اصلی داستان :).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد