از کار و مهمونی


اون برنامه ای که قرار بود بچه های مدرسه ای بیان، برگزار شد. ظاهرا دو تا روز توی آلمان هست به اسم های Girls' Day و Boys' Day که توی روز دخترا، دخترا میرن با مشاغلی آشنا میشن که کمتر توشون دختر هست و تو روز پسرا، پسرا میرن با مشاغلی آشنا میشن که کمتر توشون پسر هست.

شرکت ها می تونن برای برای هر کدوم از این روزا درخواست بدن و بگن که ما دانش آموز قبول می کنیم. بعد دانش آموزا باید اپلای کنن و بیان. البته؛ اپلای کردنش فقط از این جهته که از نظر سنی و ظرفیت شرکت امکان پذیر باشه. وگرنه قرار نیست رزومه شون و نمره هاشون بررسی بشه.

17 تا دختر برای شرکت ما گفته بودن که میان ولی 2 تاشون مریض شده بودن و برنامه با 15 تا بچه مدرسه ای برگزار شده که از 13 ساله بودن تا 17 ساله. و خب از همه نظر خیییلی فرقشون زیاد بود و برام جالب بود که واقعا چقدر آدم توی چهار سال بزرگ میشه واقعا.

--

ما کار خاصی نکردیم و فقط خودمونو معرفی کردیم و گفتیم چیکار می کنیم و این حرفا. کلا پنج شیش نفر بودیم که به عنوان خانم قرار بود اونجا خودمونو معرفی کنیم.

مقدار زیادی از وقتشونو هم بچه ها با بچه هایی گذروندن که اینجا دارن اوسبیلدونگ (= دوره هایی که آخرش طرف مدرک میگیره و می تونه توی اون حیطه کار کنه) میگذرونن. اون اوسبیلدونگیامون بیشترشون پسر بودن، ولی خب یکی دو تا دختر هم داشتن.

--

کلا، واقعا شخصیت آدما خیلی با هم فرق می کنه. من اونجا ترجیح دادم که کاری که می کنمو خیلی بزرگ جلوه ندم. چون به نظرم اگه حرفتو این طوری شروع کنی که من مدیر فلان بخشم و فلان مسئولیتا رو دارم، ممکنه بچه ها یه کمی بترسن یا با خودشون فکر کنن که من که خودمون می تونم توی همچین جایگاهی ببینم. واسه همین، من ترجیح دادم که در مورد محتوای کارمون بگم و بگم که ما این طوری کار کارمندا و مشتری ها رو آسون تر می کنیم و اینا که بچه ها ببینن آیا جنس کار کامپیوتری رو دوست دارن یا نه.

ولی یه خانم دیگه بود که قبلش ما با هم صحبت کردیم. گفت که من خییییلی اوس بیلدونگ گذرونده ام و مسیر طولانی ای رو طی کرده ام. اول اوس بیلدونگ فروشندگی گذرونده ام، بعد یه چیزی تو مایه های منابع انسانی انجام داده بود (اگه درست یادم باشه) و بعدش یه اوس بیلدونگ آی تی.

موقع معرفی خودش کلی با آب و تاب توضیح میداد که من مدیر بخش آی تی ام و مثلا اگه پرینتر لازم داشته باشیم، من سفارش میدم.

حالا نمی دونم دیگه اون بچه ها به امید اینکه کارشون در حد سفارش دادن پرینتر ساده باشن میرن رشته ی آی تی بخونن یا نه .

--

خلاصه که اینم از روز دختر شرکتمون.

هر سال این دو تا روز وجود داره و اگه تو آلمان زندگی می کنین، شاید بد نباشه، نگاه کنین، ببینین چه شرکت هایی هستن و بچه تون با چه مشاغلی می تونه آشنا بشه.

--

یه دونه سنسور دود باید برقکارِ شرکتی که خونه رو برامون ساخته نصب می کرد تو راهرو که نکرده بود. یعنی؛ باید 5 تا میداشتیم، 4 تا داشتیم.

دو تا از پریزهای LAN هم کار نمی کنن.

چندین بار زنگ زده بودم و هر بار به طرف گفته بودم که این دو تا رو بیا درست کن و یه سنسور دود هم بیار. هی گفت باشه و همکارم میاد و ال و بل. بعد چند بار قرارمونو جا به جا کرد و کسی نیومد و گفت ببخشید نرسیده ام و بعدم که یکی اومد و گفت فلان چیزش کمه و رفت یه روز دیگه اومد و باز یه تیکه شو درست کرد و باز بقیه شو نتونست درست کنه و خلاصه، خیلی خدمات این برقکاره مزخرف بود. البته؛ توی هیچ کدوم از این قرارا هم خودش نیومد.

آخرین باری هم که باهاش هماهنگ کردم که یکی بیاد، بهش گفتم که یه سنسور دود هم کمه دیگه. گفت که من فکر می کنم ما همه رو نصب کرده یم. گفتم نه؛ یه دونه کمه. گفت باشه؛ من با مدیرپروژه ی ساختتون هماهنگ می کنم. اگر لازم بود، میارم. گفتم شما صحبت می کنین یا من صحبت کنم؟ گفت خودم صحبت می کنم، اگر گفت میخواد که هیچی، اگر گفت نمی خواد، بهت خبر میدم.

بعدم دیگه خبر نداد. منم چند روز پیش به همکارش که می خواست بیاد زنگ زدم و گفتم داری میای، سنسور دودم میاری دیگه؟ گفت نه، اونو من نمی تونم و اصلا قرار نبوده و به من نگفته ان. گفتم باید اینم با خودتون بیارین. من با رئیستون هماهنگ کرده ام. اصلا خودم زنگ می زنم بهش الان.

زنگ زدم به برقکاره گفتم مگه من دفعه ی پیش نگفتم که یه سنسور دود هم کمه؟ گفت که نه، ما قرار نیست همچین چیزی نصب کنیم. منم دیدم این جوری که ما هی کنار میایم با سیستم ایرانی نمیشه. صدامو بردم بالا و گفتم مگه ما با هم صحبت نکردیم و گفتی خودم با مدیرپروژه حرف می زنم؟ همین دفعه باید بیارین. بحث ایمنیه و شما مسئولین در مقابلش. طبق قرارداد هم شما موظفین که اینو نصب کنین. اونم شروع کرد به داد زدن که اصلا کی گفته ما وظیفه مونه همچین چیزی بیاریم، یعنی چی که هر بار میگی یه سنسور دودم باید بیارین؛ ما همه چی شما رو نصب کرده یم. گفتم طبق قرار داد شما باید یه دونه دیگه برای ما نصب کنین. گفت بهم نشون بده قراردادو. کدوم بخشش؟ گفتم صبر کن، الان بهت میگم.

فایله رو باز کردم؛ ولی پی دی افش عکس بود، نمیشد سرچ کرد. گفتم الان نمی تونم سرچ کنم توش، میگردم، برات پیداش می کنم. خیلی مطمئن، گفت من صبر می کنم، بگرد، پیداش کن. منم سریع اسکرول کردم و پیداش کردم و براش با صدای بلند خوندم. گفتم اینجا گفته که شما موظفین توی راهروها برامون سنسور بذارین و شما تو یکیش نذاشته ین. گفت فایلشو برام بفرست. سریع براش ایمیل کردم. گفتم فرستادم. نگاه کن و بگو.

نگاه کرد، بعد گفت که من با مدیرپروژه تون حرف می زنم که ببینم فاکتورو برای شما بفرستم یا برای اون!!!!

دیگه من باهاش کل کل نکردم اونجا. گفتم برو حرف بزن. ولی تو دلم گفتم هر وقت فاکتورو برام فرستادی، بهت میگم من اصلا قراردادی با شما امضا نکرده ام مبنی بر نصب سنسور دود، هر کی باهات قرارداد امضا کرده، پولشم از همون بگیر! ولی اونجا چیزی نگفتم که بیشتر عصبانی نشه.

بعد قطع کرد و زنگ زده بود به مدیرپروژه و دوباره که زنگ زد، دیگه صداش آروم شده بود و طلبکار نبود! گفت آره، من با مدیرپروژه تون صحبت کردم و گفت که اون با شما هماهنگ کرده و گفته که شما دیگه لازم ندارین و شمام گفتین اکی!!!!

حالا قضیه چی بود؟ بعد از تموم شدن ساخت، باید شهرداری بیاد نظارت. اونی که اومد نظارت، گفت باید سنسوراتونو نصب کنین. اون زمان نقاشه برای اینکه بتونه کار کنه، همه ی سنسورای دودو جمع کرده بود. و جاش مشخص نبود که کجاهاس. منم نمی دونستم که پنج تا باید باشه و چهار تاس. بعد که طرف رفت، من دیدم که نوشته 5 تا سنسور. به نقاشه پیام دادم شما 4 تا سنسور باز کردی یا 5 تا؟ گفت 4 تا.

بعد من تلفنی با مدیرپروژه صحبت کردم. گفت من قراردادو چک می کنم. بعدتر یه قرار حضوری داشتم باهاش، تو اون قرار، بهش گفتم باید 5 تا باشه از نظر شهرداری و یکیش کمه دیگه. گفت آره، من قراردادو نگاه کرده ام، شما درست می گین ولی چهار تا هم اکیه و لازم نیست حتما 5 تا باشه و فلان. ولی اگه می خواین، من به برقکاره میگم یه دونه دیگه نصب کنه. گفتم بله؛ لطفا بهش بگین. ما میخوایم اون یکی هم باشه.

بعد یارو رفته به برقکاره گفته اینا گفته ان نمی خواد!!!

حالا فکر می کنین قیمت یه سنسور دود چقدره؟! 3 یورو!

اگه دو سال پیش بود، قطعا از همچین چیزی میگذشتم. ولی الان که یاد گرفته ام که آلمانی ها اصلا علاقه ای ندارن به کنار اومدن و تو اگه صد بار باهاشون کنار بیای، یه بار باهات کنار نمیان، دیگه اگه سه سنت هم باشه حقم، میگم می خوامش.

بعد از ایییین همه دعوا و عصبانیت، بالاخره امروز یارو اومد و سنسور رو نصب کرد. نصبش چقدر طول کشید؟! حدود 10 ثانیه! من فکر می کردم باید سقفو سوراخ و کنه و کاری داره. دیدم حتی در حد یه سقف سوراخ کردن هم وقت لازم نداشت برای طرف.

واقعا نمی فهمم سه یورو چی بود که طرف حاضر نبود بده، در حالی که در هر صورت باید میومد خونه ی ما بابت کارای دیگه و واقعا تمام هزینه ای که براش داشت 3 یورو + 10 ثانیه بود!

خلاصه که آلمانی شدیم رفت .

--

ولی باز این پت و مت هایی که فرستادن، نتونستن پریزهای LAN رو درست کنن. طرف درشون آورد و دوباره نصبشون کرد و گفت الان درسته. گفتم صبر کن. همین جوری نرو. بذار امتحان کنم. لپ تاپ آوردم و امتحان کردم، کار نمی کرد. گفتم این که کار نمی کنه! گفت شاید مشکل از کابلتونه. کابل و لپ تاپو بردم زدم به مودم، گفتم ببین، اینجا کار می کنه. پس مشکل از پریز لَنه. دوباره باز کرد و یه کمی باهاش ور رفت و گفت باید برم براش یه چیزی بخرم. گفتم برو بخر بیار. گفت الان مغازه ها بسته اس. گفتم ساعت 4.5 بسته ان؟!! خییییلی هم آقای مودبی بود. ولی دفعه ی قبلی هم که زنگ زده بود که با من هماهنگ کنه متوجه شده بود که من یه مشتری بسیااار ناراضی و عصبانیم از دستشون و بهش گفته بودم که چندین بار قرار ما عقب افتاده و ما از خونه کار می کنیم و برامون مهمه که اینترنت خوب داشته باشیم. و خب اونم معلوم بود که می دونه رئیسش چه جور آدمیه، خیییلی خوش اخلاق بود و هی می گفت می فهمم، می فهمم، حق با شماست و از این حرفا.

خلاصه، گفت مغازه ای که ما ازش خرید می کنیم بسته اس اگه حرف منو باور می کنین. گفتم خب برو از obi بخر. گفت اوبی خیلی طول می کشه و اینا. گفتم یه مغازه اینجا بغل Edeka هست. برو از اون بخر. من و من کرد و گفت من کارمندم و نمی تونم تعیین کنم که از کجا بخریم ولی قول میدم فردا بیام درست کنم. گفتم اگه نیومدی چی؟ میگه شماره مو داری. میگم شماره ات به چه درد من می خوره وقتی نیای و انجام ندی و باز زنگ بزنی و عقب بندازی قرارمونو؟ جمعه زنگ زدی، گفتی دوشنبه، الان دوشنبه میگی سه شنبه. می خنده، میگه، من شماره ی خونه مونو میدم، اگه نیومدم، زنگ بزن خانواده مو اذیت کن!!! (عرب بود آقاهه.). منم خندیدم، گفتم اذیت کردن خانواده ات به چه درد من می خوره؟ من فقط می خوام پریزای لن خونه ام کار کنه. همین. گفت نه، من حتما میام، قول می دم.

منم دیدم دیگه واقعا این بنده خدا تقصیری نداره و خیلی هم مودبه، واقعا خیلی، گفتم باشه ولی فردا بگو کی میای. گفت عصر. گفتم من عصر نیستم. حداکثر باید 3 تموم شده باشه کارتون چون من ساعت 3 باید برم. ترجیحا صبح بیاین. گفت باشه، من حتما میام.

فردا صبحش، ساعت 7:57 اینا زنگ زد، گفت ما پشت در خونه تونیم. گفتم من تو راهم، بچه مونو برده ام مدرسه؛ حدود 5 دقیقه دیگه اونجام.

دیگه رفتم و اومد انجام دادن با دوستش و درست شد.

گفتم یه اکسس پوینت (Access Point) هم همکارت برای ما نصب کرده که خوب کار نمی کنه. اینم میای یه نگاه بندازی؟ اومدن بالا هر دوشون.

حالا این آقاهه داشت با این اکسس پونت ور می رفت و نگاه می کرد که چرا کار نمی کنه، اون یکی میگه شما از خونه تون کار می کنین؟ میگم بله. میگه اظهارنامه های مالیاتیتونو خودتون پر می کنین؟ میگم آره. میگه میشه مال منم انجام بدین؟ پولشو بهتون میدم!! گفتم منم خیلی بلد نیستم، ما هم در حدی که بلدیم با یه اپ انجام میدیم. اپشو بهت میگم چیه. اونجا راهنما هم داره و اینا. ولی اصرار داشت که خودتون برام انجام بدین، پولشو میدم. میگم من اصلا پول نمی گیرم اگرم برات انجام بدم.

حالا همه ی این حرفا وسط حرفای من با این یکی آقاهه بود.

یعنی مکالمه این جوری بود:

* اینو نصب کرده ولی خوب کار نمی کنه. باید سبز باشه چراغاش ولی نارنجیه و تازه چشمک هم می زنه.

- این باید یه کابل دیگه داشته باشه. اون یکیش کو؟

* نمی دونم. همکارتون نصب کرده. ولی فکر نکنم کابله لازم باشه، چون بدون اونم گاهی کار می کنه، فقط گاهی کار نمی کنه.

**- شما از خونه کار می کنین؟

* آره.

- راهنماش اینجاس؟

* بله، بله.

** شما خودتون اظهارنامه های مالیاتیتونو پر می کنین؟

* بله.

-بذار من تو یوتیوب نگاه کنم، ببینم چیزی پیدا می کنم.

** میشه برای منم پر کنین؟

- (خطاب به همکارش) حالا اونا باشه برای بعد. این باید یه کابل دیگه هم داشته باشه.

* من مطمئن نیستم ما بتونیم خوب برای شما بنویسیم ولی خب اگه بتونم کمکتون می کنم. شماره مو همکارتون داره... . این بدون کابلم داره کار می کنه ولی خب گاهی مشکل داره. این جوری نیس که کلا قطع باشه.

- من نمی دونم چطوری بدون کابل کار می کنه. من برقکارم. اونو باید همکارم که رشته اش آی تیه بگه.

** میشه شماره تونو بدین؟

* بنویس. 0151... .(خطاب به همکارش) شماره ی همکارتونو دارین یا من باید باز با رئیستون صحبت کنم؟

** من الان تو واتس اپ فرستادم فایل های فیش حقوقیمو. ببینین اومد!

- (خطاب به همکارش) اونا باشه واسه بعد. آره، با رئیسم صحبت کنین. اون خودش به اون همکارمون میگه تا ببینیم چیکار کنه. الان مرخصیه.

خلاصه، آخرش رفتن و اون دوستشم برای من فرستاد فیشای حقوقیشو تا براش اظهارنامه ی مالیاتی 2022 و 2023 ش رو پر کنم!!

حالا ما مال خودمونو هنوز پر نکرده یم :/!

--

رفته بودیم خونه ی حسین اینا.

مامان حسین داشت می گفت که خیلی آگهی توی سایت Kleinanzeigen (معادل سایت دیوار تو ایران) میذاره و الان 50 تا آگهی آنلاین داره! بیشتر لباسا و اسباب بازی های بچه شه و میگه با پولشون دوباره چیز دیگه از همون سایت می خرم.

یه لباسم تنش بود که خیلی قشنگ بود. بهش گفتم از کجا خریدی؟ یه سایتی بهم معرفی کرد که مخصوص لباس دست دوم بود.

برام جالب بود که حتی برای خودشم لباس دست دوم می خرید.

البته؛ درجه بندی داره و می تونی بزنی که در حد نو باید باشه. ولی خب کلا برام جالب بود.

از اون جالب تر این بود که می گفت برادرشم همین کارو می کنه برای بچه اش و میگه لباس دست دوم تن بچه ام می کنم ولی لباس خوب تنش می کنم.

من تا الان هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که این همه آدمی که لباس های مارک آن چنانی تنشونه، چه بسا که لباسشونو با قیمت خیلی مناسبی از این سایت ها خریده باشن و این جوری نباشه که همه شون کلی پول داده باشن برای هر لباس.

شما بودین چیکار می کردین؟ ترجیح می دادین لباس ارزون بخرین با کیفیت متوسط ولی دست اول یا لباس مارک بخرین، دست دوم؟

از طرفی، به نظرم آدم اگه وقت داشته باشه تو این سایت ها بچرخه، واقعا گزینه ی بدی نیست. برای خود ما اتفاق افتاده که لباسی که مارکش بهش بوده رو تو همین سایتا مجانی داده یم رفته به عنوان لباس دست دوم. آخه، آدم وقتی نمی خواد بپوشه (مثلا لباس کادو بوده و اندازه نیست یا مدلشو دوست نداره آدم) ، چیکار می تونه بکنه؟ باید یه جوری از دستش خلاص شد دیگه!

خلاصه، اسم سایتی که مامان حسین گفت momoxfashion بود. اگه به دردتون می خوره، نگاه کنین.

--

برادر بزرگتر به جایی که کار می کنه چی میگه؟ دفتر. مامان چی میگه؟ دکون!

برادر کوچیکتر به جایی که کار می کنه چی میگه؟ شرکت. مامان چی میگه؟ دکون!

خواهر بزرگتر به جایی که کار می کنه چی میگه؟ مطب. مامان چی میگه؟ دکون!

کلا به نظر مامان من همه ی ما داریم تو دکون کار می کنیم!


نظرات 10 + ارسال نظر
نیکان چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 16:13

از مدل جواب دادنتون به یه کامنت و اینکه خیلی تو شهرتئون اهل فرهنگ هستین حدس میزنم مال استان ... شهر ... باشین.اگه درست گفتم فقط اسم شهر و بردارین بگین درسته که من خوشحال بشم
و اینکه بعد از اینهمه خواستگار حالا ازدواجای خواهراتون موفق بود؟ راضی هستن؟

نه، متاسفانه یا خوشبختانه حدستون درست نبود و آشنا درنیومدیم .
(ولی با این وجود من اسم شهر و استانو حذف کردم چون تا الان بقیه هم حدس هایی زده بودن و پرسیده بودن مال اینجایی یا نه. ظاهرا خواننده هامون ترجیح میدن از روش حذف گزینه استفاده کنن .).

والا بستگی داره تعریف آدم از "موفق" و "راضی" چی باشه. من نمی تونم از طرف دیگران نظر بدم. ولی خب اون چیزی که ما می بینیم خدا رو شکر خوبن، مشکلی ندارن تو زندگیشون :).

رعنا چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 01:56

خواهش می کنم، آره خیلی سایت خوبیه. یادم رفته بود برات بنویسم که برای دیدن آفرهاش باید رجیستر کنی. البته خودت خانم دکتری و حتما میدونی، ولی بعضی ها اگه ببینند سایتی ثبت نام لازم داره واردش نمیشن. یه مقداری هم با فروشگاه های انلاین دیگه فرق داره از این نظر که سرچ نداره و همینطور آیتم هاش چون تخفیف خوبی دارند زود فروخته میشن. ولی من چیزای خیلی خوبی ازش خریدم. حتی یه نگاه کردم به اون سایت دست دوم فروشی که فرستاده بودی برای مقایسه، دیدم زالاندو لانژ جنس های نو رو ارزونتر از اون دست دوم ها میده!! و اینکه رایگان هم میتونی پس بدی اگه دوست نداشتی. من بار قبل که میخواستم برم ایران برای برادرم یه کاپشن میخواستم بگیرم ولی سایزش رو مطمئن نبودم. دو تا سایز خریدم و بردم، یکیشو برداشت و اون یگی رو برگردوندم و پس فرستادم. یا برای عروسی خودم چهار جفت کفش خریدم و امتحان کردم و یکیشو برداشتم و بقیه رو پس دادم.
چقدر تبلیغشو کردم

ممنونم عزیزم از توضیحاتت :). همون شب که گفتی همسر یه چیزایی هم ازش سفارش داد . واقعا قیمتاش خیلی خوب بود.
آره، منم اون سایت دست دومیه رو نگاه کردم، دیدم ارزون نیستن اصلا، معمولین. بی خیالش شدم. دیدم من حوصله ی گشتن تو این مدل سایتا رو ندارم. خیلی باید با دقت همه چیزشونو بخونی.

شباهنگ سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 14:09

سلام دختر معمولی، خیلی نیازه که با فردی مثه شما صحبت کنم، بهتون ایمیل بزنم جواب میدید؟ و با توجه به مشغله هاتون فکر میکنید چقدر زمان ببره که پاسخ بدین؟
آخه من زمان خیلی کمی دارم (در حد چند روز)

سلام،
ایمیل بزنین، جواب میدم. چرا جواب ندم؟:)
همین امروز جواب میدم اگه شما امروز بنویسین برام :). البته؛ امیدوارم بتونم کمکی بکنم

دختری بنام اُمید! یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 ساعت 21:08

من لباس متوسط نو رو ترجیح میدم. حس میکنم اگه آدم به خرید این چیزا عادت کنه، مصرف زده تر میشه چون میدونه قرار نیست هزینه زیادی هم بکنه، راحت تر و بیشتر میخره. هر چقدر تو اینجور اپ ها آدم بچرخه، بیشتر حریص میشه تو مصرف گرایی! البته این نظر منه، شاید واقعا کسایی هستن که به اندازه خرید میکنن از اینجور سایت ها.

چقدر خونه ساختن واقعا صبر میخواد! من برای خرید آماده اش هم تنبلیم میاد برم بگردم!
روز دختر و پسر جالب بود. یادمه دبیرستانی که بودم، ما رو بردن دانشگاهی که بعدا همونجا درس خوندم.
به نظرم مادرگرامی درست میگن، به هر حال ما هممون تو یه نوعی از دکون کار میکنیم!

چه نگاه جالبی داشتی :). من اصلا به این فکر نکرده بودم که اگه دست دوم بخرم، بیشتر می خرم .
--
پس معلوم میشه دید بدی بهت نداده دیدن اون دانشگاهی که رفتی و این خیلی خوبه :). بعضی وقتا بچه ها یه چیزیو می بینن، پشیمون میشن که میخواسته ان مثلا اون رشته رو بخونن یا توی اون دانشگاه درس بخونن.
--
شمام فکر کنم دکونتون مثل مال ما باشه .

صبا یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 ساعت 04:47 https://gharetanhaei.blog.ir/

من با خرید جنس دست دوم هیچ مشکلی ندارم ولی با خرید لباس مارک تقریبا مشکل دارم!
بخاطر همین دنبال خرید لباس مارک دست دوم هیچوقت نبودم.
کفش مارک میخرم چون بهداشت پا واسم مهم هست خیلی. اونم وقتی میخرم که آف خورده و معمولا نصف قیمت شده!

منم پول داشته باشم نمیرم ۱۰۰ دلار بدم که تی شرت بخرم! به ذهن فقیر هم ربطی نداره به نظرم! یه تیشرت ۱۰ دلاری برای من همون کار رو میکنه که تی شرت ۱۰۰ دلاری. چرا من باید درآمدم رو صرف ثروتمند کردن صاحبان یه برند کنم!
بعدش هم برندها اصلا تنوع ظاهری ندارن! و همیشه یه شکل هستند

چقدر ما شباهت زیاد داریم. منم اتفاقا تنها چیزیو که حاضرم براش بیشتر پول بدم، کفشه :). البته؛ اونم یه کم ها، نه خیلی .

من اوایل که اومده بودم اینجا خیلی برام سخت بود انتخاب کردن بین لباسایی که هیچ طرحی و شکلی نداشتن و فقط اسم برندش روشون بود. ولی الان دیگه عادت کرده ام و لباسای ایران برام خیلی زیادی گل گلین!

نیوشا یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 ساعت 00:37

من خودم برای لباس دوست ندارم اصلا دست دوم بپوشم، لباس ارزون میخرم ولی دست دوم دوست ندارم بپوشم.
لباس هم گرون و برند نمیخرم، چون دوست دارم تند تند تنوع بدم همیشه ارزون میخرم فقط چیزی مثل کاپشن رو مارک میگیرم که چندسال استفاده کنم.

من لباس ارزون می خرم؛ اونم خیلیییی دیر به دیر. اصلا از خرید کردن خوشم نمیاد!
ولی کاپشنو دقیقا منم از مارک خوبی خریدم چون می دونستم دیگه اینو قراره صد سال بپوشم .

رعنا شنبه 15 اردیبهشت 1403 ساعت 17:45

در مورد روز دخترها
شرکت ما در مورد انتخاب مسیر شغلی خیلی انعطاف داره. مثلا میتونی بگی دوست دارم به جای دولوپر، انالیست باشم و باهات همکاری می کنن. یه بار یه ایمیل اومد برامون برای اینکه قراره یه سری دخترا بیان و ما در مورد شغل های مختلف براشون توضیح بدیم و نوشته بود اگر دوست دارید با ما همکاری کنید اعلام کنید. ننوشته بود که دانش آموزن و منم اصلا خبر نداشتم چطوریه. با خودم فکر کردم بد نیست منم شرکت کنم و با پوزیشن های دیگه آشنا بشم. نوشتم آیا من میتونم شرکت کنم؟ فکر کردند من به عنوان پرزنتر میخوام شرکت کنم و نوشتند خیلی ممنون که داوطلب شدی، ولی تعدادی که لازم داشتیم تکمیل شده. شانس اوردم که ظرفیت پر شده بود وگرنه به عنوان شنونده می رفتم و میفهمیدم باید پرزنت کنم.

در مورد لباس مارک، سایت زالاندو لانژ مارک های پرمیوم رو با تخفیف شصت هفتاد درصد میده و واقعا عالیه، من ازش هم برای خودم هم به عنوان سوغاتی خرید می کنم.

مامان خیلی بانمکن، خدا حفظشون کنه

خیلی شانس آوردی خداییش .
--
مرسی از سایتی که معرفی کردی. خیلی چیز خوبی بود :).

لیلی شنبه 15 اردیبهشت 1403 ساعت 13:40 http://leiligermany.blogsky.com

منم علاقه ای به لباس مارک ندارم و درک نمی کنم لباسی که مثلا یکی دو سال قراره بچه ات بپوشه چرا باید پول مارکش روبدی.
ما دوستی تو آلمان داشتیم که بچه هاش چند ماه از بچه های ما بزرگتر بودن. لباس های بچه هاش رو برامون پست می کرد.
تو ایران هم مشکلی با اشتراک گذاری لباس تو محدوده فامیل ندارم ابعاد بزرگتر از فامیل رو امتحان نکردم.
مامانتون احیانا دختر حاجی بازاری نبودن؟ زندگی رو از دید دکون می بینند

ما برا خودمونم لباس گرون نمی خریم، چه برسه به بچه که تند تند سایز عوض می کنه .
مشکل خرید جنس دست دوم همینه که خیلی باید دقت کنی که چیزی که می خری خوب و قابل اطمینان باشه.
نه والا .

زری.. شنبه 15 اردیبهشت 1403 ساعت 06:29 https://maneveshteh.blog.ir

من با خرید جنس دست دو خوب موافقترم تا جنس نو با کیفیت خوب. اما دیوار خیلی بد شده، همه برا خودشون کاسب شده اند و مثلا هی فکر میکنند نو این وسیله چنده، یه کوچولو کم میکنند! درحالیکه بنظر من وسیله وقتی میره دست دو میشه اصلا نباید اینطوری براش قیمت تعیین کرد

چه جالب، اینجا دقیقا برعکسه. اگه جنس نو بخری که مارکشم بهش باشه و به هر دلیلی نتونی پس بدی و بخوای توی سایتای دست دونی بفروشی، باید قیمتشو نصف کنی حداقل، وگرنه نمیخرن!
ما یه اسباب بازی برای پسرمون خریدیم از یه مارک معروف که ۵ بار هم باهاش بازی نکرد. ۷۰ ۸۰ یورو پولشو دادیم. آخرش بعد از چندین هفته که آگهیش آنلاین بود فروختیمش ۱۳ یورو.

AEدایی جمعه 14 اردیبهشت 1403 ساعت 19:10

خدایی چه همت و حوصله ای دارید نشستید فرم‌های مالیاتی اینا رو پر کردید!
-------
دررابطه با این ۳ یورو ؛ من یه بار یکی از همکلاسی هام از این سکه‌های مخصوص غذا نداشت من بهش دادم ، دیگه هیچ وقت هم نیومد سکه رو پس بده و این ترم سکه ها هم اعتبارشون از دست می‌دن و فقط دیگه باید با کارت بانکی پرداخت کنیم و منم به روش نیاوردم که ازش پس بگیرم و این واقعا رفته رو مخم! قیمت سکه ها ۵ یورو عه ، با ۵ یورو من فقیر نمی‌شم ولی می‌تونم حدس بزنم اگر برعکس بود خود همکلاسیم بهم می‌نوشت احیانا سکه رو پس نمیدی؟! واقعا این که میگین از ۳۰ سنت هم نمی‌گذرن راست میگین.
----------
راستی بچه ها ازتون سوالی پرسیدن؟
نوشته بودید تو تهران رفته بودید برای بچه‌ها صحبت کنید یکی گفته بود خانم مدل گوشی تون چیه؟! یاد این افتادم که تو دانشگاه قبلی‌ام یه استادخانمی از ایالات متحده اومده و برامون کارگاه گذاشته بود و از بزرگ‌های مکتب خودش بود؛ کلی هم عذرخواهی کرد اولش که برای کارگاه باید پول می‌دادیم و می‌گفت اگر رایگان بود دانشگاه مرخصی کاری بهش نمی‌داد؛ آخر کارگاه پرسید خب کسی سوالی داره راجع به این روشی که صحبت کردیم؟
یکی از دانشجوها برگشت گفت استاد خسته نباشید؛ راستی تو آمریکا هم آخر کلاس بهتون میگن خسته نباشید وقتی دیگه حوصله کلاس رو نداشته باشن؟!
بیچاره استاده رنگش از خجالت سرخ شده بود! این واقعا یکی از هایلایت های دوران تحصیل قبلیمه برا من!
----------
در رابطه با سوالتون:
من تاحالا لباس دست نو نخریدم چون اصلا به مارک خریدن هم علاقه ای ندارم. تنها لباس های مارکی که میخرم لباس های تیم ملیه برای مثلا جام جهانی یا جام ملت‌های اروپا که میاد؛ الان مثلا قیمت اینا شده بود ۱۲۰ یورو اینا میگفتم چه گرونه ، بعد تبلیغ یه پیرهن از پرادا رو دیده بودم ۱۷۰۰ یورو فهمیدم عی بابا این ذهن منه که فقیره :))))
ولی من لباسم واقعا کم دارم اولویت های آخرم برای پول خرج کردن میشه لباس خریدن

هنوز پر نکردیم ولی باید بکنیم :).
، یاد این افتادم یکی از بچه ها تازه از ایران اومده بود (در حد یکی دو سال بود اینجا بود)، می گفت من کارت نداشتم با یکی رفتیم سلف، اون کارت زد، از سلف اومدیم بیرون، گفت پولش؟!!! حالا در حد 2 3 یورو بود اون زمان پول غذا تو سلف!
--
نه، بچه ها سوالی نپرسیدن. کلا از هیچ کس هیچ سوالی نداشتن بچه ها .
ولی سوال نپرسیدن بهتر از سوال پرسیدن مثل این بنده ی خداییه که شما گفتین .
--
ما هم تقریبا هیچ وقت از مارک های گرون نمی خریم. اگر گاهی تخفیف شونصد درصد بخوره، شاید یه دونه تی شرت بخریم. والا! من اصلا نمی تونم تصور کنم که حاضر باشم مثلا 120 یورو پول یه تی شرت بدم! حتی اگه پولم داشته باشم، بازم نمیدم. کلا ذهنم خیلی فقیره .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد